Lustrous moon & venus & love
Lustrous moon & venus & love

God is one


روز پنجشنبه 92.3.16

اووووووووووف.....یه دنیا............

یه دنیاااااااا خاطره....یه دنیا دلتنگی....یه دنیا اشک و آه و ناله.......یه دنیا درد...........یه دنیا غم........

به سمت دانشگاه حرکت کردیم.......اومدیم که شرایط رو بالا و پایین کنیم...اومدیم موقعیت رو بسنجیم......دیدیم نه.....اونی که میخواستیم نیست........گشتیم دنبال خونه......گشتن دنبال خونه.......خیلی سریع اتفاق افتاد......من که خودمو در مقابل عمل انجام شده میدیدم برای دیدن سومین خونه از ماشین پیاده شدم........اولی و دومی رو بدون اینکه پیاده بشم رد کردم......اونروز تو شهرک بیشتر از اینکه حواسم به چیزای دیگه باشه به تمرین رانندگی بود......اعضای خانواده تو مشاوره املاکا بودن اما من از حرصم فقط  با ماشین تو شهرک دور میزدم......

بابا : دخترم اینجا چطوره؟

دختر: ای بدک نیست.......

دختر حواسش اینجا نیست که......حواسش مونده پیش اینکه از سپیده دور میشه.....مونده پیش اینکه اومدنش به اینجا یعنی ندیدن عشقش.....مونده پیش خاطراتی که با کوچه پس کوچه های محلشون داشته.....مونده پیش سپیده.....فقط سپیده.....فقط همین آزارش میداد.......اینکه آیا بازم می بینتش یا نه؟

زینب : شاید خنده ت بگیره، شاید حالت بهم بخوره از اینهمه ......همه چیز یادم میره ، به خاطره هیچی هم ناراحت نیستم، فقط تو، دارم گریه میکنم.....90.7.7.....23:28....

سپیده : Bekhey……........90.7.7.....23:30

زینب : چی چی ؟......90.7.7.......23:33

سپیده : این یعنی مود بدیه......90.7.7.....23:36

زینب : حیف که نمیتونم از ته ته  دل حرف بزنم.....90.7.7....23:43

سپیده : مگه چه جور حرفی میخوای بزنی؟....90.7.7....23:44

زینب : سپیده ه ه ه ه ه، خیلی خیلی خیلی دوست دارم....خونمون میای؟....90.7.7.....23:51

سپیده : حالا باید فکرامو بکنم.....90.7.7......23:53

زینب : این طرز ج دادنت این حرفات و رفتارت عاشقم کرد، دلم میخواد ماچت کنم ، اینکارارو میکنی هر روز داغونتر میشم دیگه....با حرفات آدمو سند میکنی تو فضا....90.7.8.......00:00

سپیده : حالا میری فضا جوری اوج بگیر قبل قزوین فرود بیای و الا بقیه راهو باید پیاده برگردی...90.7.8....00:03

زینب : اون دیگه دست توإ...یه دفعه نفرستی مارو اردبیل.......90.7.8.....00:05

سپیده : پس واسه اینکه شتابت بکاهه بریم بخوابیم که فردا صبح باید صبحانه بخوریم....90.7.8....00:07

زینب : جیگرتو خام خام......کلا حالمو عوض کردی....من به داشتن عزیزی مثل تو افتخار میکنم.....تا آخر عمر خاطرخواتم....90.7.8.....00:16

این مکالمه ای بود که اولین روزی که به این خونه اثاث کشی کردیم بین منو سپیده رد و بدل شد........

فقط همین جمله ها و گذر زمان اون دختر و آروم کرد.......

مروارید کوفت.....مروارید زهرمار......مروارید درد.......مروارید کوفتو زهرمارو درد......مرواریدای بیشعور که باعث شدین من بیام اینجا و از نفسم دور بشم........

مامان : تو حالت خوبه؟

من : نه خوب نیستم......چرا باید خوب باشم.....همش تقصیر شماست......من حالم از اینجا بهم میخوره.....متنفرم از اینجا...واسه چی اومدین اینجا آخه؟؟؟؟؟...ای کاش موقع انتخاب رشته دستم میشکستو اینجا رو نمیزدم.......این جهنم لعنتی رو.......

مامان: خوب میشی.....

سپیده : صد سال اول سخته بعدش عادت میکنی.....

خانم ..... : زینب جان عادت میکنی بهت قول میدم....جوری میشه که دیگه دلت نمیخواد برگردی......

عادت کردم......به همه چی.......به هرچیزی که فکرشو نمیکردم.....به ذره ذره مولکول هایی که این شهر کوچولو و عزیز رو ساختن......به اتوبان.....به رفت و آمدها.....به پنجشنبه جمعه ها......به این خونه که وقتی به این فکر میکنم که  دیگه نمیتونم توش زندگی کنم نفسم قطع میشه.....به درخت های خیابون تهران........به کارخونه ای که توشه.......به تمام راننده های تاکسی شهرک.....به دیسکوهای هرشب.....به همسایه ها......به سکوت این محل.....به هوای صبح های زود و آخرای شبش.......به این باغچه......به درخت های رنگارنگ رز که هر روز بهشون آب میدادم....به علف های هرزی که هی کندمو هی در اومدن....به درخت آلبالو....که آخر نفهمیدم آلبالو بود یا گیلاس......به این تاپ لعنتی که سرتا پاش خاطره س......به بودن تو اینجا عادت کردم............

هیشکی باورش نمیشه که دارم گریه میکنم...........آره دارم گریه میکنم واسه خاطره اینجا که یه روز ازش متنفر بودم......

آخه عادت کردم .......زندگی کردن تو اینجا که هیچ دردسری نداره، شده واسم عادت.......کی میدونه که من الان چه حالی دارم.......دارم دیوونه میشم.........نمیخوام از اینجا برم.......آخه نذر گفته بودم.......من فکر کردم موندگار شدیم اداشم کردم.......اما چرا یهو همه چی تغییرکرد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خب دلم تنگ میشه.......

واسه دوستام دلممممممممممممممممممممممم تنگ میشه..........

ای کاش باز همه چیز واسه اینجا موندن اکی میشد.....

ای کاش عادت نمیکردم......به اینجا و تمام اتفاقاش...........

زینب : من نمیخوام برگردم.....92.3.16......19:21

نرگس : منم دوس ندارم بری ! گریم دراومد وقتی به اینکه بری فک کردم........

زینب : خودمم گریه م دراومد اما بابا تصمیم خودشو گرفته.....92.3.16.......19:24

نرگس : وای زینب! یعنی حتمیه؟ ایشالا که.......پیدا.....92.3.16.....19:26

زینب : آره دیگه ، میگه.....

نرگس : نمیدونم  چی بگم فقط امیدوارم که نشه.......

زینب : اگر بار گران بودیم و رفتیم....اگر نامهربان بودیمو رفتیم....92.3.16......19:42

نرگس : أأأأأه زینب بسته دیگه....اشکمو درآوردی......92.3.16........19:44

زینب : از جلو در ما رد میشی در حالیکه دگ زینبی اونجا نیست.....اون حیاط، اون باغچه م، اون تاپ، اون خاطراتو چیکار کنم؟!......92.3.16.....19:45

نرگس : من میدونم نمیرید.........

زینب : آدم تا میاد به کسی یا جایی عادت کنه باید بذاره بره.......

نرگس: آخه چرا بابات داره اینکارو میکنه؟

زینب : دلایلش منطقیه، منم قبول کردم. فقط میمونه دلتنگی لامصب

نرگس : زینب مطمئنی که اذیت نمیکنی؟

زینب : به قرآن دارم راست میگم، عصر کلی گریه کردم....بابام رفته......هم دیده....

نرگس : وای اگه برید من دق میکنم.......92.3.16....22:26

زینب : دارم از اتوبان فیلم میگیرم......22:52

نرگس: زییییینب......92.3.16......22:54

زینب :دارم میام اونجا...... دیواراشو ببوسم...23:01

نرگس: ایشالا هرچی مصلحته همون میشه....23:03

زینب :......چقد زیبا شده اینجا .....چه حس افتضاحیه....23:06

نرگس : زینب. بسته دیووونه....23:07

زینب : همینجوری یه ریز اشک میاد، نمیدونم از کجا دارن میان، کارخونه......ببین........23:08

نرگس : واسه چی اومدید داخل...؟ کی میرید؟...23:13

زینب: اومدیم داروخونه سفیکسم کوفد واسه من بخریم ، داریم برمیگردیم.........23:13

نرگس: کی میرید......؟....23:15
زینب : هر وقت کارتون جمع کنی بیاری وسایلامونو جمع کنیم...23:15

نرگس : اگه حرفات شوخی باشه به خاطره گریه های امروزم میکشمت....23:17

زینب : احمق قرآن و قسم خوردم.....بعد از آمار باید وسایلامونو جمع و جور کنیم.....23:18

زینب : تازه به تو عادت کرده بودم....23:39

نرگس : باز اونجا دوستات هستن ولی من چی ؟ دوباره تهنا میشم.....23:41

من : اونجا هیچکس نیست ، تو جات همیشه تو قلب منه .اونا همه کشکن....23:43

نرگس : خیلی خ خ خ خ خ خ بیشتر از اونکه فکر کنی دوستت دارم . راحت دارم میگم اولین دوست واقعیم بودی!...23:46

زینب : من که برات کاری نکردم ، تو خودت خوبی...23:49

نرگس: هه! فک میکنی .همون شب که واسه......نگران شدی فک کردی واسم کم بود؟....23:51

زینب : هنوزم ناراحتم....خیلی....سعی کن.....23:53

نرگس: باشه.........23:57

زینب : مرسی.....92.3.17..00:05

نرگس: سبزی پاک کردنمون ، پرده زدنمون، فرمون دادنم تو حیاط!....00:06

زینب : تو انقد خوبی کردی که غیر قابل شمارشه، نشمار جیگرم کباب میشه....00:07

نرگس: آخه این چه رسمیه تا به یکی عادت میکنی باید ازت دور بشه؟....00:17

زینب : رسم مزخرفیه......

نرگس: دلم شکسته وقتی هنوز میتونم با خرده هاش بنویسم : با معرفتها رو دوست دارم.....92.3.17....00:20

زینب : کوتاه می گویم....دوستت دارم! ولی از دوست داشتنت کوتاه نمی آیم!....92.3.17....00:21

نرگس : شب خوش زینب جونم......

زینب : شب بخیر عزیزم............92.3.17 .......00:49 



نظرات شما عزیزان:

sheyda
ساعت14:26---23 خرداد 1392
پاسخ: ناراحت نباش شیدا جون......تو هم عادت میکنی

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





پنج شنبه 23 خرداد 1392برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

 



لحظه رفتنیست و خاطره ماندنیست........... تمام ادبیات عشق را به یک نگاه می فروختم ، اگر لحظه ای ماندنی بود و خاطره رفتنی .....


 

Memorabilia of my life 1
Beautiful & lovely Poems
Religion
Sentences of advice
Poems about Friend
Victory in this world and hereafter the shrine of Imam Hussein
Short Story
Memorabilia of my life 2
Memorabilia of my life 3
Advice of Devil
Memorabilia of my life 4
Memorabilia of my life 5
First love
Memorabilia of my life 6
Memorabilia of my life 7
Memorabilia of my life 8
Memorabilia of my life 9
New chapter of my life

 

 روزمره گی
 روز پنجشنبه 96.2.7
 گوشه از خاطرات اواخر فروردین 96
 سومین باری که با هم بودیم 96.1.23....
 دومین باری که با هم بودیم 1396.1.21
 نوروز 1396
 تولد 24 سالگی...95.11.23.....
 یکی از نشانه های دیوونگی...
 برای اولین بار 95.12.25
 روز چهارشنبه 95.7.28
 ماه رمضـــــان 95 (سفـــــر به مشـــهد و تبریــــــز)
 روز چهارشنبه 95.2.15
 نوروز 95
 جشـــن تولــد بیست و سه سالگیـــم
 نیو لوکیشن!
 امتحانات ترم آخر ......خرداد 94
 از 24 تا 26 اردیبهشت.....
 آخرین روز دانشگاه 94.2.23.................
 دو شب پرهیجان
 خانم ....... <3
 وقایع و اتفاقات3
 وقایع و اتفاقات2
 وقایع و اتفاقات
 دیدارررررر هایم با عوووشقم در ایام تعطیلات....
 همینجوری.....
 شنبه شب...93.12.16.........
 روز سه شنبه 93.12.5.......روز مهندس و روز پرستار مبارک!
 سپیده.....!
 روز چهارشنبه 93.11.29.....اولین جلسه تو ترم 8......
 93.11.29.....روز عشق ایرانی مبارک!....
 همین الان یهویی بس که دلم گرفته بود......سه شنبه 8 شب 93.11.28....
 روز شنبه 93.11.25 .....دیدن سپیده برای سومین بار در سال 93......
 بامداد شنبه 93.11.25 ساعت 12:30 تا 1......
 23 بهمن 93..............پنج شنبه!
 عالـــــــــــــی
 این 10 روز
 خنده......دی.....
 یاد خاطرات.....93.11.10 ....آخره شب روزه جمعه.......
 این چن وقت.....
 وااااااااای آخره خنده س.......93.10.10........
 بازم یاده تو آجی گُلی......<3.....
 یه خاطره خیــــــلی خوووووووب <3 <3 <3.....93.10.3 تا 93.10.5.......
 هفته آخر دانشگاه در ترم 7
 از اینور اونور
 دو روزه دانشگاه
 دلم برات تنگ شده........یکشنبه 93.9.2 ساعت 22:30.........
 بازم دانشگاه.....
 شب 93.8.25........
 این روزا.........

 

مهر 1396
ارديبهشت 1396
فروردين 1396
اسفند 1395
بهمن 1395
مهر 1395
تير 1395
ارديبهشت 1395
فروردين 1395
اسفند 1394
بهمن 1394
تير 1394
ارديبهشت 1394
فروردين 1394
اسفند 1393
بهمن 1393
دی 1393
آذر 1393
آبان 1393
مهر 1393
شهريور 1393
خرداد 1393
ارديبهشت 1393
فروردين 1393
اسفند 1392
بهمن 1392
دی 1392
آذر 1392
آبان 1392
مهر 1392
شهريور 1392
مرداد 1392
تير 1392
خرداد 1392
ارديبهشت 1392
فروردين 1392
اسفند 1391
بهمن 1391
دی 1391
آذر 1391
آبان 1391
مهر 1391
شهريور 1391
مرداد 1391
تير 1391
خرداد 1391
ارديبهشت 1391
فروردين 1391
اسفند 1390
بهمن 1390
دی 1390
آذر 1390
آبان 1390
مهر 1390
شهريور 1390
تير 1390
خرداد 1390
ارديبهشت 1390
اسفند 1389
بهمن 1389
دی 1389

 

Desert Rose

 


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان فروزنده ماه و ناهید و مهر و آدرس solarvenus.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





دانلود نرم افزار max plus
سامانه انتگرال گیری آنلاین
من و سپیده
computer
به امید غروب یاس و طلوع امید
یه وب مثل نویسنده اش
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

 

کیت اگزوز ریموت دار برقی
ارسال هوایی بار از چین
خرید از علی اکسپرس
الوقلیون

 

RSS 2.0

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 22
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 25
بازدید ماه : 347
بازدید کل : 7102
تعداد مطالب : 461
تعداد نظرات : 149
تعداد آنلاین : 1



آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 22
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 25
بازدید ماه : 347
بازدید کل : 7102
تعداد مطالب : 461
تعداد نظرات : 149
تعداد آنلاین : 1
('http://LoxBlog.Com/fs/mouse/048.ani')}

<-PollName->

<-PollItems->

<-PollName->

<-PollItems->